انیمیشن «یک داستان تقریبا کریسمسی» (An Almost Christmas Story) با ارائه یک دیدگاه نو درباره کریسمس، به داستانهای کلاسیک ادای احترام میکند. این اثر از یک ماجرای واقعی الهام گرفته است. چند سال قبل، وقتی که یک جغد درون یک درخت کریسمس پیدا شد، جک تورن تصمیم گرفت براساس این اتفاق دراماتیک، داستانی بنویسد. دیوید لاوری و آلفونسو کوارون برای کارگردانی این داستان انتخاب شدند و تصمیم گرفتند روایت خود را با تکنیک استاپ موشن به تصویر بکشند.
این انیمیشن در حدود ۲۱ دقیقه به نمایش درمیآید. دیوید لاوری آن را کارگردانی کرده و همراه با آلفونسو کوارون نویسندگی آن را بر عهده داشته است. با توجه به مدت زمان کوتاه و رویکرد سادهای که به کشمکشهای شخصیتهای اصلی دارد، ممکن است نتواند انتظارات مخاطبانی که به دنبال داستانهای پیچیده هستند را برآورده کند. با این حال، «یک داستان تقریباً کریسمسی» اثر جذاب و تاثیرگذاری است که احساسات بیننده را به خوبی به خود جذب میکند.
روایت داستان An Almost Christmas Story
انیمیشن «یک داستان تقریباً کریسمسی» دیدگاه متفاوتی از کریسمس ارائه میدهد و تنها نقطه ضعف آن کوتاه بودن و سادگی کشمکشها است. این داستان مختصر تلاش میکند در کمترین زمان ممکن پیام خود را منتقل کند و برود. داستان کریسمسی لاوری با آوازها و ترانههای راوی داستان آغاز میشود؛ نوازندهای خیابانی که در طول روایت حضور دارد. او در ابتدای انیمیشن ظاهر میشود و این سوال را مطرح میکند که چه چیزی یک فیلم را کریسمسی میسازد؟ آیا حضور کریسمس در کنار داستان اصلی کافی است؟ او کریسمس را چیزی فراتر از یک جشن معمولی میداند و به دنبال حسوحال خاصی در این جشن است. نوازنده ما را به داخل درام «یک داستان تقریباً کریسمسی» میبرد، جایی که معنای واقعی کریسمس قرار است به ما نشان داده شود. لاوری تلاش میکند داستانی خاص را در دل زمستان و کاجهای رنگی به نمایش بگذارد و اتفاقی منحصربهفرد برای قهرمانانش رقم بزند.
بعد از معرفی ابتدایی، به یک جنگل میرویم، جایی که با قهرمان داستان آشنا میشویم. «مون» جغدی کوچک و بازیگوش است که به دنبال تکه پلاستیکی نقرهای برای تزئین خانهشان، سقف را خراب میکند. او دوست دارد همه موجودات جنگل درباره خانهشان صحبت کنند اما پدرش با این فکر کاملاً مخالف است. مون، جغدی ماجراجو است که در ابتدای سفر قهرمانی خود قرار دارد. او عاشق ماجراجویی است و آرزو دارد روزی جای پدرش را بگیرد. با شروع طوفان، مون تصمیم میگیرد برای بازسازی خانهشان از دستور پدر سرپیچی کند و از منطقه امن خود خارج شود.
با خروج از لانه، مون سفر خود را آغاز میکند. او با عقابی درگیر میشود و در نهایت از خانوادهاش جدا میافتد. مون به نیویورک میرسد و در درختی که در آن پناه گرفته بود، به مراسم کریسمس میرود. از اینجا به بعد، مسیر اصلی روایت شکل میگیرد و به سمتی میرود که راوی داستان در ابتدای انیمیشن وعدهاش را داده بود. حالا قهرمان داستان با بالی شکسته در نیویورکی برفی و در کریسمس گیر افتاده است. او باید به خانهاش بازگردد و پدرش را پیدا کند. مون، سرگردان و گرسنه و تشنه، مورد آزار قرار میگیرد و مانند همه قهرمانانی که منطقه امنشان را ترک کردهاند، به جستوجوی راهی برای پایان موفقیتآمیز سفر قهرمانیاش میپردازد.
این انیمیشن با پیامهایی از عشق، شجاعت و تلاش برای بازگشت به خانه، مخاطبان را به تفکر وادار میکند. داستان ساده و دلنشین آن، همراه با تکنیک استاپ موشن، تجربهای متفاوت از کریسمس را به مخاطبان ارائه میدهد. «یک داستان تقریباً کریسمسی» با وجود کوتاه بودنش، توانسته است احساسات مخاطبان را به خوبی منتقل کند و داستانی به یادماندنی را ارائه دهد.
قهرمان و چالشهای مسیرش در انیمیشن «یک داستان تقریبا کریسمسی»
در طول داستان، قهرمان انیمیشن با موانع بسیاری روبهرو میشود. او موفق میشود از برخورد با اتومبیلها بگریزد و از دست چند کبوتر قلدر فرار کند. سرانجام، او در مترو با سرنوشت خود مواجه میشود و در این مسیر همراهی پیدا میکند که شبیه اوست. مون با دختری آشنا میشود که یک پا ندارد و همانند او با مشکلات روبهرو است. هر دو شخصیت آسیبپذیر هستند و در جستجوی خانواده خود در شهر سردرگم شدهاند. آنها نقصهای یکدیگر را درک میکنند و به همین دلیل پیوندی عمیق بین آنها شکل میگیرد. هر دو از سرگردانی میترسند و باید پس از یادگیری درسهای لازم، مانند قهرمانانی واقعی قوی و بدون نقص ظاهر شوند.
لاوری در این انیمیشن نگاهی متفاوت به سفر قهرمانی دارد و برخلاف مراحل چندگانه این سفر، رسیدن به خانواده را نقطه پایان این مسیر در نظر میگیرد.
دخترک در نهایت یاد میگیرد چگونه روی یخ راه برود و نیفتد و مون نیز پرواز با بال شکسته را میآموزد و به خانه برمیگردد. این تمام ماجرای انیمیشنی کریسمسی است که با وجود سادگیاش، مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد. اما چه چیزی باعث میشود که داستانی ساده و کوتاه اینقدر مخاطب را جذب کند؟ انیمیشن «یک داستان تقریبا کریسمسی» به طور کامل در خدمت اتمسفری است که راوی داستان از ابتدا خلق میکند. کارگردان به دنبال استخراج ایدههای ملودراماتیک از دل این کشمکشها است و نگاهی جذاب و قویتر به مسئله کریسمس دارد. لاوری در این انیمیشن نگاهی متفاوت به سفر قهرمانی دارد و برخلاف مراحل چندگانه این مسیر، رسیدن به خانواده را نقطه پایان این سفر در نظر میگیرد.
لاوری کریسمس را علتی برای دیدگاهاش به سفر قهرمانی شخصیت اصلیاش یعنی مون در نظر میگیرد. مون تا حدی در این سفر رشد میکند اما برخلاف بسیاری از قهرمانانی که پا به مسیر پر تلاطم رنج و رشد قرار دادهاند، مون باید دوباره به خانوادهاش بازگردد؛ و دلیل این سفر تنها جشن کریسمس است! قهرمانان فیلمهای پیکسار معمولاً از نقطه امن خود خارج میشوند، شهرشان را ترک میکنند و برای زندگی بر خلاف سنتهای خانوادهشان، رو در روی پدر و مادرشان میایستند. اما مون باید پدرش را پیدا کند، او نمیخواهد نیویورک را ببیند و یا مدتی را با دوستش زندگی کند. او تنها میخواهد کنار پدر و برادرش باشد. البته همین دیدگاه لاوری نسبت به سفر قهرمانی مون برای مخاطب قدری آزاردهنده است، چرا که تماشاگر دوست دارد ببیند که قهرماناش بالاخره آن خانهی نقرهای توی چشم را میسازد.
فضاسازی این انیمیشن علت موفقیت اثر لاوری است. نیویورک در انیمیشن «یک داستان تقریباً کریسمسی»، شخصیت خاصی دارد. این شهر به عنوان بستری برای روایت داستان مون و دوستش، تبدیل به یکی از عناصر مهم درام میشود و شرایط دو قهرمان را تعیین میکند. نیویورک برفی هم در حال آمادهشدن برای مراسم کریسمس است و هم اینکه آنقدر سرد و گران است که مون و دوستش باید خانوادهشان را پیدا کنند. نیویورک هم زیبا و دلنشین است و هم با ۵ دلار نمیشود جز یک تکه بیسکوییت کوچک چیزی خرید. شهر برای مون هم دلهرهانگیز است و هم زیبا. هم تنش میآفریند و هم رنگهای نقرهایاش او را به وجد میآورد. اگر نیویورک از این روایت حذف شود، بخش مهمی از داستان از بین میرود، چرا که لاوری نوعی بومیسازی انجام داده و روایتاش را بر اساس اتفاقات این شهر پیش میبرد.
لحن انیمیشن «یک داستان تقریبا کریسمسی»، عنصری فوقالعاده برای این اثر است. ویژگی دراماتیک حسابشدهای که باعث تاثیرگذاری فوقالعادهای بر مخاطب میشود. لاوری از لحن داستانهای قدیمی مثل «دخترک کبریتفروش» استفاده میکند و از حالوهوای روایتهای نوردیک بهره میگیرد تا اتمسفری تنشزا را خلق کند؛ جهانی که هم تیره است و هم روشن. اما برخلاف روایتهای سیاهوسفید، قهرمانش را با پایانی خوش بدرقه میکند. ترکیب سیاهی و سفیدی چیزی است که برخلاف داستانهای معمولی کریسمسی رخ میدهد. دوزی از تلخی در تمام کشمکشها و اتفاقات این انیمیشن وجود دارد و همین رویکرد باعث منحصربفرد شدن این داستان کریسمسی میشود.
انیمیشن «یک داستان تقریبا کریسمسی» روایتگر داستانی درباره خانواده و دوستی است. اثری که قهرمانهایش نقطه امن خود را در خانواده پیدا میکنند و برای یافتناش تمام شهر را میگردند. این اثر ادای احترامی به داستانهای قدیمی و کلاسیک است؛ روایتهایی که در آن خبری از سفر قهرمانی نبود و قهرمانان همانند پینوکیو از سفرشان و ورود به دل خطر شرمسار میشدند. مون قهرمان این قصه هیچ ارتباطی به قهرمانان قدرتمند پیکسار ندارد، او مثل قهرمانان کلاسیک تنها باید به سنتها پایبند باشد. انیمیشن «یک داستان تقریبا کریسمسی» دنیایی خاطرهانگیز دارد و اگر سیاست لاوری و کوارون درباره نوع پرداخت به مون در نظر گرفته نشود، این اثر داستانی جذاب برای تماشا خواهد بود.
منبع: گیماتک
تولید محتوا کاری بسیار دشوار و زمانبر است. تیم ما برای جبران هزینهها و جهت پرداخت هزینه دستمزد تولیدکنندگان کانتنت نیاز به حمایت کاربران عزیز دارد. شما میتوانید جهت حمایت مالی از گیماتک از طریق لینک حامی باش ما به حمایت ریالی و یا ارزی سایت و تولیدکنندگان محتوای گیمینگ بپردازید.